سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اجتماعی
 
لینک دوستان

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد

نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد

به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت

خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد

شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست

هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد

زهی امید که کامی از آن دهان می جست

زهی خیال که دستی در آن کمر می زد

دریچه ای به تماشای باغ وا می شد

دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد

تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم

که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد

دوست داشتن

در غروب بی فروغ اشنایی

این منو تو در سر راه جدایی

خاطراتی مانده از ، هر شام و هر روز

سرگذشتی دارد این عشق جگر سوز

میروی با بی قراری ، یادی از خود میگذاری

مینهی یادی غم انگیز ، خاطراتی حسرت انگیز !

همرهِ ، آهی شرر خیز !
در غم ما ؛ مهر و مه ؛ افسرده گردد چهره ی شاداب گل پژمرده گردد

در غروب بی فروغ اشنایی

این منو تو در سر راه جدایی

یعذ از این ما ؛با جدایی اشنایی

با غم بی اشنایی اشناییم !


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 2:59 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 28987