سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اجتماعی
 
لینک دوستان

فلافل و سس مخصوص 

 

فلافل غذایى خوشمزه و مورد پسند بچه ها و نوجوانان در حال رشد است . شما مى توانید خود این غذاى سرشار از انرژى را براى فرزند دلبندتان آماده کنید.

مواد لازم :

نخود 2 پیمانه

تخم مرغ 2 عدد

سیب زمینی خام 1عددکوچک

پیازرنده شده 1 عدد

سیررنده شده 2 عدد

بکینگ پودر 1 قاشق چایخوری

ادویه جات،زردچوبه و نمک وفلفل وروغن برای سرخ کردن به میزان لازم

سس فلافل:

پودرانبه 2 قاشق غذاخوری

رب گوجه فرنگی 1 قاشق غذاخوری

سرکه 4/1 پیمانه

آب به میزان لازم

نمک وفلفل به میزان لازم

طرز تهیه فلافل:

نخود را 24 ساعت قبل خیس کرده و چند بار آب آن راعوض میکنیم.سپس ازچرخ گوشت دومرتبه ردکرده باپیازرنده شده،ادویه جات، نمک،زردچوبه وتخم مرغ وبکینگ پودر و همه مواد را با هم مخلوط کرده تایکدست شود.در ظرفی روغن مایع می ریزیم تا کاملا داغ شود سپس از مواد مقداری برمی داریم درقالب مخصوص قرارداده و به آرامی در روغن داغ شده قرارمی دهیم تاکاملا دو طرف آن طلایی رنگ شود.
طرزتهیه سس فلافل: رب گوجه فرنگی - پودرانبه- سرکه- نمک وفلفل رادرظرفی ریخته کم کم آب اضافه کرده به حدی که بصورت سس رقیقی شود،سپس روی حرارت قرارداده تا بجوشد و مقداری غلیظ شود

********************************************************************************

برگر سیب زمینی و عدس؛ غذای 25 دقیقه‌ای

وقتی مایه برگرها آماده شد، ابتدا آن‌ها را درون تخم‌مرغ‌های هم‌زده قراردهید، سپس با آرد سوخاری آغشته کرده و سرخ کنید.


وقتی مایه برگرها آماده شد، ابتدا آن‌ها را درون تخم‌مرغ‌های هم‌زده قراردهید، سپس با آرد سوخاری آغشته کرده و سرخ کنید.

مواد لازم برای 12 عدد

عدس: ‌یک پیمانه

سیب زمینی متوسط: 2 عدد، خرد شود.

روغن زیتون: 4/1 پیمانه

پیاز: یک عدد، کاملا ریز شود.

سیر: یک حبه، کاملا ریز شود.

پودر زیره: ‌یک قاشق چای‌خوری

پنیر فتا: 2/1 پیمانه، خرد شود.

گوجه فرنگی خرد شده: 2/1 پیمانه

گشنیز خرد شده: 2 قاشق غذاخوری

نعنای خرد شده تازه: 2 قاشق غذاخوری

تخم‌مرغ:‌ 2 عدد، هم زده شود.

آرد سوخاری: یک پیمانه

ماست: ‌2/1 پیمانه

طرز تهیه:

درون قابلمه‌ای 2 پیمانه آب بریزید و عدس و سیب‌زمینی‌ها را در آن جوش بیاورید سپس حرارت را کم کرده و تا حدود 15 دقیقه یا تا زمانی‌که نرم شوند آن‌ها را بپزید سپس درون آبکش بریزید.
نصف قاشق روغن را درون تابه‌ای روی حرارت متوسط حرارت داده و پیازها را به مدت 3 دقیقه درون آن تفت دهید.
سیر و زیره را به تابه اضافه کرده و 30 ثانیه آن‌ها را تفت دهید.
پنیر فتا و عدس و سیب زمینی‌ها را به تابه اضافه کنید.
مواد درون تابه را به صورت پوره درآورید و تابه را از روی حرارت بردارید و گوجه فرنگی، گشنیز و نعنا را به پوره اضافه کنید و چاشنی لازم را به آن‌ها اضافه کنید.
دستتان را کمی مرطوب کنید و مخلوط را به صورت 12 پاته درآورید.
هر کدام از پاته‌ها را ابتدا درون تخم‌مرغ‌های هم زده سپس با آرد سوخاری آغشته کنید.
پاته‌ها را درون یخچال به مدت سی دقیقه خنک کنید تا سفت شوند.
مابقی روغن در تابه روی حرارت متوسط گرم کرده و هر طرف برگرها را درون روغن به مدت 4- 3 دقیقه تفت دهید تا طلایی رنگ شوند.
برگرها را روی دستمال خشک کن قرار داده تا روغن‌های اضافی جذب دستمال شوند.
برگرهای آماده را همراه با ماست نوش جان کنید.


[ سه شنبه 91/11/17 ] [ 9:40 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]

سلام

از امروز قراره وبلاگم از نظر موضوعی عوض بشه

یعنی چی؟

خب میگم

یعنی قراره به یک وبلاگ آشپزی تغییر نام پیدا کنه و هویت اش خوشمزه تر بشه...

از این به بعد قراره به نام خاله جون ریحان واگذار بشه ...

خوشمزه ترین و بامزه ترین غذاها رو هم توش می نویسم...

حالا هرکی دوست داره کمی خوشمزه گی نوش جان کنه کافیه هراز چند گاهی سراغ خاله جون ریحان بیاد .

موفق باشید .

 


[ سه شنبه 91/11/17 ] [ 9:38 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]

عاشقانه ها

آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند
آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند
...
...
و عاشق هم شدند
.
کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد،

و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم..
بچه قورباغه گفت: «من عاشق سرتا پای تو هستم
»
کرم گفت:« من هم عاشق سرتا پای تو هستم.قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی
..»
بچه قورباغه گفت :«قول می دهم

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد
.
درست مثل هوا که تغییر می کند
.
دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود
.
کرم گفت:«تو زیر قولت زدی
»
.


بچه قورباغه التماس کرد:« من را ببخش دست خودم نبود...من این پا ها را نمی خواهم...
...من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.»
کرم گفت:« من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم.
قول بده که دیگر تغییر نمیکنی.»
بچه قورباغه گفت قول می دهم.
ولی مثل عوض شدن فصل ها،
دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند،
بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست درآورده بود.
کرم گریه کرد :«این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی.»
بچه قورباغه التماس کرد:«من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست ها را نمی خواهم...
من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.»
کرم گفت:« و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را...
این دفعه ی آخر است که می بخشمت.»
ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.
درست مثل دنیا که تغییر می کند.
دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند،
او دم نداشت.
کرم گفت:«تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی.»
بچه قورباغه گفت:« ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی.»
«آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ.»
کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد.
یک شب گرم و مهتابی،
کرم از خواب بیدار شد..
آسمان عوض شده بود،
درخت ها عوض شده بودند
همه چیز عوض شده بود...
اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش.
بال هایش را خشک کرد.
بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند.
آنجا که درخت بید به آب می رسد،
یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.
پروانه گفت:«بخشید شما مرواریدٍ...»
ولی قبل ازینکه بتواند بگوید :«...سیاه و درخشانم را ندیدید؟»
قورباغه جهید بالا و او را بلعید ،
و درسته قورتش داد.
و حالا قورباغه آنجا منتظر است...
...با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند....
...نمی داند که کجا رفته.


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 3:12 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]

مجموعه 18 شعر غم انگیز و عاشقانه

sheir asheghaneh شعر های عاشقانه و غم انگیز

مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم
.
.
.

این شعرها دیگر برای هیچکس نیست
نه ! در دلم انگار جای هیچکس نیست
آنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست
.
.
.

مثل آتیش تو صحرا / یا که طوفان تو دریا
مثل ظلمت توی شب ها / جون به لب موندم و تنها
.
.
.

 

در برهوت بی کسی ، تنها تو همزاد منی
ای نازتر از خواب شبم ، آیا تو هم یاد منی ؟
.

.
.
گر بدانم نیستی ، غمی نیست ز تنهایی / اینکه هستی و تنهایم ، غم دارم
.
.
.

از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…
.
.
.
کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود …

.

.

.

میدانی تنهایی کجایش درد دارد ؟ انکارش !
.
.
.
در قفس تنهاییم تنها یاد توست
که مرا به اوج همه ی دوست داشتنها به پرواز در می آورد
.
.

شعر های عاشقانه و غمگین

.

.
وقتی که تنهایی میاد ، حس می کنم که بی کسم
ثانیه ها نمی گذرن ، هیچ موقع فردا نمیآد
دلم دیگه زندگی رو با اینهمه درد نمیخواد
.
.
.
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام
دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام…
.
.
.
گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم
.
.
.
اگر تنهایی ام چشم مرا بست / اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی / که در هر جا که باشد یاد ما هست
.
.
.

من و غم همچون برادر ، دست الفت داده ایم
رشته ی این دوستی محکم کند تنهایی ام
.
.
.
غربت آن نیست که تنها باشی / فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب / در به در ، در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل من و دل / در میان همه کس یکه و تنها باشی
.
.

.

غریبانه شکستم من اینجا تک و تنها / دل خسته ترینم در این گوشه دنیا
ای بی خبر از عشق که نداری خبر از من / روزی تو آیی که نمانده اثر از من
.
.
.

تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم
گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد !
.
.
.
پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا ، دلم تنهاست


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 3:11 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]

گنجشکی زخمی بودم ..........
خسته از لحظه های تب آلود بی کسی ..........
دستخوش دغدغه های جور واجور ...............
نگاهم به پنجره ی رو به خدا دوخته شده ...........
توچرا صبورانه بر بالهای من .....................
............مرهم گذاشتی؟؟؟

ع

کفش من خسته نشو مقصد همین دورو براس
کفش من غصه نخور خدا همیشه اون بالاس

کفش من خاکی شدی خوب میدونم ، مثل دلم
خسته و داغونو پارس ، آخه از کدوم بگم ؟

عمریه همنفسه هر چی سواره بی کسه
خودشو گول میزنه که شاید اون روز برسه

روزی که دنیا فقط پر از خوبی باشه و بس
روزی که کنده بشن از تو دلامون خارو خس

آره سراب نیست دلکم ، وجود داره چنین روزی
ولی تا رسیدنش باید همینجور بسوزی

کفش من ، هیچکسی ارزش تو رو نفهمیده
آخه هیچکس پاهاش از سنگریزه ها نرنجیده

کفش من باهام بمون حالا که اینجا بی کسم
لا اقل بمون باهام تا آخر این نفسم

کفش من قول بده تا وقتی که همراه منی
خودت و نذاری هیچوقت رو دل هیچ آدمی


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 3:10 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می‌شود
و برای نخستین گل‌ها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم .
بی تو جز گستره‌یی بی‌کرانه نمی‌بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.
تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم

می‌اندیشی که تو تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشیدی رخشانی هستی که بر من می‌تابی
هنگامی که به خویش مغرورم

سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز...

ع


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 3:8 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]

نامه ی عاشقانه ای از دکتر علی شریعتی ...

ق

باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند
باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند
وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد باتو،دریا با من مهربا نی می کند
باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند
باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
باتو،من با بهار می رویم
باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم
باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم
باتو،من در هر شکوفه می شکفم
باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنم
باتو،من در روح طبیعت پنهانم
باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،
غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند وگلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند وبوی باران،بوی پونه،بوی خاک،شاخه ها ی شسته، باران خورده،پاک،همه خوش ترین یادهای من،شیرین ترین یادگارهای من اند.
بی تو،من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
بی تو،رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
بی تو،آهوان این صحرا گرگان هار من اند
بی تو،کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
بی تو،زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
ابر،کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
وطناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند
بی تو،دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
بی تو،پرندگان این سرزمین،سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
بی تو،سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
بی تو،نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
بی تو،من با بهار می میرم
بی تو،من در عطر یاس ها می گریم
بی تو،من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم.
بی تو،من با هر برگ پائیزی می افتم.بی تو،من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
بی تو،من زندگی را،شوق را،بودن را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی رااز یاد می برم
بی تو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،نگهبان سکوتم،حاجب درگه نومیدی،راهب معبد خاموشی،سالک راه فراموشی ها،باغ پژمرده ی پامال زمستانم.
درختان هر کدام خاطره ی رنجی،شبح هر صخره،ابلیسی،دیوی،غولی،گنگ وپرکینه فروخفته،کمین کرده مرا بر سر راه،باران زمزمه ی گریه در دل من،
بوی پونه،پیک و پیغامی نه برای دل من،بوی خاک،تکرار دعوتی برای خفتن من،
شاخه های غبار گرفته،باد خزانی خورده،پوک،همه تلخ ترین یادهای من،تلخ ترین یادگارهای من اند.


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 3:7 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]

مثل یک معجزه یک خواب

مثل آبی بودن و آرامی آب

مثل لذت مثل عزت مثل آواز

مثل خورشید مثل امید مثل پرواز

مثل یک معجزه،یک خواب آمدی

آمدی در لحظه های سرد و بیتاب آمدی.....عع


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 3:5 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]

 

ع
حالا که رفته ای

سراغ کلمات نمی روم

خسته وبی حوصله اند .

ترانه نمی خوانند.

شعر نمی شوند.


حالا که رفته ای پرنده ای آمده است

در حوالی همین باغ روبه رو


هیچ نمی خواند.

فقط می گویی:

کو کو؟

حالا که رفته ای کنارش می نشینم

گریه نمی کند.


دستش را می گیرم

گریه نمی کند


به پایش می افتم

گریه نمی کند.


نکند اتفاقی افتاده است

که شعر گریه نمی کند.


حالا که رفته ای

تعجب می کنم

همه کلمات مداد بر می دارند

همه ی کلمات شاعر شده اند
ع
.


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 3:3 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد

نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد

به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت

خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد

شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست

هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد

زهی امید که کامی از آن دهان می جست

زهی خیال که دستی در آن کمر می زد

دریچه ای به تماشای باغ وا می شد

دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد

تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم

که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد

دوست داشتن

در غروب بی فروغ اشنایی

این منو تو در سر راه جدایی

خاطراتی مانده از ، هر شام و هر روز

سرگذشتی دارد این عشق جگر سوز

میروی با بی قراری ، یادی از خود میگذاری

مینهی یادی غم انگیز ، خاطراتی حسرت انگیز !

همرهِ ، آهی شرر خیز !
در غم ما ؛ مهر و مه ؛ افسرده گردد چهره ی شاداب گل پژمرده گردد

در غروب بی فروغ اشنایی

این منو تو در سر راه جدایی

یعذ از این ما ؛با جدایی اشنایی

با غم بی اشنایی اشناییم !


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 2:59 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 28983